پروژه اسلام هراسی در سینما
ژول ورن در رمانهای جذابش مکشوفات آینده بشر را در سالیان بسیار دور قبل از تکامل تدریجی علم پیشبینی میکرد و امروز هالیوود بهعنوان یک رسانه سرگرمیساز سیاستهای آینده کاخ سفید را پیشبینی میکند اما این یک پیشبینی نیست بلکه تبیین سیاستهایی است که در روزگاری نزدیک محقق خواهد شد. اگر موافق افکار نگارنده نیستید، لطفا با لبخند معنیدار خود نگارنده را مورد تمسخر قرار ندهید، بلکه مجموعهیادداشتی را که با عنوان «سلسله فریب» در سایت تبیان منتشر میشود، با دقتنظر بیشتری مطالعه بفرمائید. قضاوت با شما.
فرانتیک/ رومن پولانسکی (1988)
سالها پیش قبل از اینکه خبر و نشانی از پروژه «اسلامهراسی» در هالیوود باشد؛ سالها قبل از اینکه دشمن شماره یک غرب (شوروی) تکهتکه شود و سالها قبل از اینکه دیوار بتنی برلین فرو ریزد؛ در دورهای که هنوز آمریکا سرگرم جدالی سرد با ابر قدرت شرق بود، یهودی متفکری که خودش (ظاهرا) تحت تعقیب پلیس ایالتی آمریکا بود، فیلمی در فرانسه ساخت به نام «فرانتیک». این ساخته رومن پولانسکی را میتوان اولین فیلم مرتبط با مفهوم «اسلامهراسی» دانست. در این فیلم هریسون فورد نقش دکتری را بازی میکند که با همسرش برای یک سخنرانی به پاریس آمدهاست. اما در فرودگاه چمدانشان با تروریستها تعویض شده و تروریستها همسر دکتر را میربایند و خواستار چمدان اصلی میشوند. دکتر در میان تعقب و گریزها به اصل ماجرا پی میبرد و درمییابد در چمدان تروریستها یک چاشنی برای انفجار بمب اتمی در یک مجسمه آزادی جاسازی شدهاست. با گذشت بخش اعظمی از فیلم بیننده به تدریج متوجه میشود که تروریستها عربزبان و در نهایت مسلمان هستند. در نهایت هم قهرمان آمریکایی (هریسون فورد) عاملی برای خنثی شدن تمامی توطئهها میشود! اگر این چند سطر را از نظر گذراندهاید، به شما نوید دهم که این فیلم محصول سال 1988 است، یعنی تقریبا 12 سال قبل از یازدهم سپتامبر، پس بیراه نیست این ادعا که پروژه اسلام هراسی در حوزه سینما ریشهای عمیقتر سالهای اخیر دارد.
فارنهایت11/9 بهرغم گرفتن نخل طلای کن به خودی خود با آن همه سر و صدا باعث شد (علی رغم مخدوش کردن چهره رئیسجمهور آمریکا) او دوباره انتخاب شود و الیور استون در تمام فیلمهایش یک توجیه آمریکائی به نظر می آید
دروغهای حقیقی/ جیمز کامرون (1994)
سال 1994 یعنی تقریبا 6 سال پس از «فرانتیک» جمیز کامرون که این روزها برخی «آواتار»ش را فیلمی ضد جنگ معرفی میکنند اثری را به ثمر نشاند به نام «دروغهای حقیقی». جمعی عرب و ایرانی مشغول دسیسه چینی برای تحقق یک انفجار اتمی در آمریکا هستند و آرنولد شوایتزنگر اسطوره میلیتاریستی فیلمهای هالیوود نقش محوری این اثری را بازی میکرد که در نهایت یک تنه موفق میشود تمامی توطئهها را خنثی و مسلمانان افراطی را یکجا نابود کند. این فیلم نیز تقریبا 7 سال قبل از یازدهم سپتامبر ساخته شد. در واقع توطئه یازدهم سپتامبر سبب شد که پروژه اسلام هراسی کاملا محقق شود. با نگاهی به سینما و برخی تولیدات هالیوودی میتوان برخی حقیقتهای مهم را دریافت. یکی از آثاری که اثری پسایازدهم سپتامبری و تاریخی است و میتوان فیلمی روشنگر در زمینهسازی پروژه اسلامهراسی باشد. چارلی ویلسون با خلق یک موقعیت استراتژیک، شوروی را در افغانستان زمینگیر کرد و از طرفی دیگر زمینه ظهور القاعده را فراهم کرد.
مرکز تجارت جهانی/ الیور استون (2006).
داستان این فیلم در روز 11 سپتامبر و از برخورد هواپیمای اول به برج شمالی تجارت جهانی آغاز میشود. مک لاگین (نیکلاس کیج) به همراه گروهی از پلیسهای نزدیک به حادثه به کمک آسیب دیدگان میروند اما هنگامی در طبقه همکف برج هستند ساختمان فرو میریزد و از آن گروه سه نفر باقی میمانند، یکی در اثر حرکت آوار جان میبازد و از آن گروه مک لاگین و جیمینو (مایکل پنا) باقی میمانند. رفتن دوربین به میان خانوادهها و نگرانی آنها از این ماجرا در مدت 12 ساعتی که به نجات آن دو منتهی میشود و در حاشیه تلاش یک تفنگدار دریایی سابق با نام «دیو کارنس» برای رسیدن به محل واقعه بدنه اصلی فیلم را تشکیل میدهد. الیور استون در ساخت و پردازش داستان بسیار زیرکانه و دقیق مسئله 11 سپتامبر را تشریح میکند. او درسراغگیری از این ماجرا احتیاط کامل را برای روایت خود برگزیده است و فیلم که فاقد تکنیکهای مشخصتر استون در آثار پیشینش برای نشان دادن تراژدی است، وجود ندارد او با دستمایه قرار دادن این داستان با پرداخت به صورت کلی از صورت اصلی ماجرا گریخته است و سعی کرده بخشی از تاریخ واقعی مربوط به آن حادثه را نشان دهد. به همین خاطر رهگذر صحنههای که خانواده مدفونین زیرآوار را نشان میدهد بسیار پرداخت شدهاست. او سعی دارد بیانیههای سیاسی همیشگیاش را (برای نگرفتن نقدهای تند تیز) صادر نکند و تنها حاشیه بحثبرانگیز سیاسی فیلمش غیر از سخنان شهردار وقت نیویورک و سخنان بوش است که میگوید: «ما در برابر آزمونی قرار گرفتهایم و میخواهیم به جهان نشان دهیم که از پس این آزمون برخواهیم آمد؛ جنگ صلیبی.» رئیس جمهور سابق ایالات متحده تفکری خشن و افراطی و مذهبی درست مثل تفکرات ضد انسانی القاعده دارد، او خیلی محترمانه با ادا کردن این جمله اعلامیه جنگ صلیبی را در جهان بازگشائی کرد. درست در لحظاتی که مسئولین آن کشور باید به اشتباه و غفلتشان در موارد امنیتی اشاره کنند طرح مسئله جنگ آرام و توجیهش برروی فرش قرمز پهن می شودو نظریه تقابل «خیرو شر» را با کلماتی مذهبی گونه و عوام فریبانه در همین یک جمله پنهان میشود در این رهگذر استون با شیطینت سیاست مابانه خودزیرکانه این مسئله را درست پنج سال بعد از حادثه یازدهم سپتامبر بیان میکند تا توجیهی جدید هم برای پنچ هزار سرباز کشته شده در عراق و افغانستان داشته باشد.
در واقع توطئه یازدهم سپتامبر سبب شد که پروژه اسلام هراسی کاملا محقق شود. با نگاهی به سینما و برخی تولیدات هالیوودی میتوان برخی حقیقتهای مهم را دریافت
هنگامی که دیو کارنس تفنگدار سابق و حسابدار فعلی برای کمک به منطقه گراند زیرو (منطقه دو برج) میرود استون چندبار در نماهای نزدیکتر صلیب و محل کلیسا را به رخ میکشد. هرچند که استون بارها اعلام کرده است در هر سطحی از سیاست، اجتماع و جامعه جهانی جنگ را تقبیح میکند، اما برخی همچون نگارنده او را کارگردان خلاف جهت سیاستگذاریهای موجود میدانند، ذکر یک سئوال چند ساله را در ذهن خودم خالی از لطف نمیدانم. مایکل مور فارنهایت 11/9 را ساخت، مگر نه اینکه او را هم در یک طبقهبندی، کارگردان منتقد سیستم میدانند، به اعتقاد من فارنهایت 11/9 بهرغم گرفتن نخل طلای کن به خودی خود با آن همه سر و صدا باعث شد (علی رغم مخدوش کردن چهره رئیسجمهور آمریکا) او دوباره انتخاب شود و الیور استون در تمام فیلمهایش یک توجیه آمریکائی به نظر میآید. پس از چندی آمریکاییان به این نتیجه رسیدند که ساخت فیلمهایی با محور تروریسم و اسلام هراسی در هالیوود تاثیر جهانی آنچنانی بر اذهان عمومی نخواهد داشت و تولید فیلمهایی در کشورهای خاورمیانه از مصر تا هند حتی ترکیه تاثیر بیشتری خواهد داشت. بدین ترتیب تولیدات مشترک این چنین آغاز شد که هالیوود زمینه تولید مشترک را فراهم میکند ضمن اینکه تولید فیلم خارج از خاک آمریکا هزینه کمتری بر کمپانی تولید کننده دارد، ضمن اینکه اگر موضوع تولید با محوریت اسلام هراسی و تروریسم باشد پنتاگون بخش اعظمی از بودجه فیلم را تامین میکند.
بازداشت ویژه (اجرا) Rendition (2007)
بازداشت ویژه یکی از نخستین تولیدهای هالیوودی بود که ظاهرا سیاستهای آمریکا در قبال تروریست را تقبیح میکرد. اما اگربا تحلیل جز به جز کلیت اثر را مورد کنکاش قرار دهیم متوجه خواهیم شد که اگر آمریکا سیاستهای اسلامهراسی خود را پی نگیرد، بنیادهای تروریسم در شکل گستردهای در حال تکثیر و طرحریزی عملیاتی در آیندهای نه چندان دور است. پس از ناپدید شدن «انورابراهیمی» در پرواز آفریقای جنوبی به واشنگتن، همسر آمریکایی تبارش «ایزابلا فیلدز» شروع به جستجو برای یافتن وی میکند. همزمان «داگلاس فریمن» مامور اطلاعاتی نیز که برای تحقیق در زمینه فعالیتهای تروریستی به مصر رفته، بعد از نجات یافتن از یک بمبگذاری انتحاری، مامور نظارت در بازجویی یکی از مظنونین توسط پلیس مصر میشود. این مظنون کسی نیست جز انور ابراهیمی که پس از بازداشت در فرودگاه واشنگتن، به زندانی در خارج از آمریکا منتقل و سپس به سازمان اطلاعات مصر تحویل داده شدهاست. داگلاس ناظر بازجویی از ابراهیمی توسط عباس فاوال میشود. به موازات این کار، ایزابلا نیز از دوستی قدیمی به نام آلن اسمیت (که در دفتر سناتور هاوکینز کار میکند) کمک میخواهد. تحقیقات اسمیت ثابت میکند که انور توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به خارج از آمریکا منتقل شدهاست. از سوی دیگر عباس فاوال نیز دخترش فاطمه است که مدتی پیش بی خبر خانه را ترک کردهاست و به زودی راه همه این افراد ناخواسته با همدیگر تلاقی میکند. فاطمه درگیر یک ماجرای عاطفی شدهاست و خالد که جزء افراطیون است نامزد او حساب میشود اما این رابطه عاطفی از جانب خالد طرحریزی شدهاست و فاطمه در عملیات انتحاری توسط خالد که قصد ترور پدرش فاوال را دارد کشته میشود و انور به آمریکا بازگرداننده میشود. در این فیلم جملهای را کورین ویتمن (مریل استریپ) در نقش یک مقام امنیتی به زبان میآورد که نیروهای امنیتی آمریکائی هیچ کس را شکنجه نمیکنند .این جمله تا پایان فیلم بیننده را رها نخواهد کرد.
زمانیکه تمامی محصولات آمریکا در تمامی سینماهای جهان به نمایش در میآید و کمی بعد تر در مهمترین شبکههای تلویزیونی نمایش داده میشود کاربر نوجوان سوئدی و نروژی نیز با ذهنیتی کاملا مخدوش نسبت به اسلام تربیت میشود.
چرا نیروهای امنیتی وابسته به سیا در خارج از خاک آمریکا، حاضر به جان نثاری هستند تا به دموکراسی گوانتانامویی نقدی وارد نباشد و این شاید تمام پیغام فیلمی باشد که دوساعت شما را با گوشههای تاریک این جهان، از شکنجهگران مخلص غیرآمریکایی تا محل آموزش بنیاد گریان افراطی آشنا میکند. انتخاب این فیلم برای این کارگردان غیر متعارف اسکاری با داستانی درباره تروریسم بنیادگرا برای دستمایه اولین فیلم آمریکایی کمی دور از ذهن بود. با این حال گوین هود تلاش کرده تا قصه را به شکل دلخواه خود از نظر روایت و مضمون ارائه کند و نگاه یک غیر آمریکائی به این ماجراها و داستان در فیلم مشهود است و هود نشان میدهد که مدعیان دموکراسی در این راه حاضر به زیر پا گذاشتن تمامی اصول انسانی و دموکراتیک هستند «بازداشت ویژه» اثری ضد تروریستی نیست بلکه اثری است که طبیعتا دامنه و جغرافیای اسلام هراسی را به کشورهای مسلمان افزایش دهد. اما نکته تامل فیلم زوجهای این فیلم هستند، داگلاس آمریکائی نامزد عرب مسلمان دارد.
انور(مصری سابق) با ایزابل آمریکائی زندگی میکند و خالد بنیادگرا را در کنار فائزه که یک دخترمسلمان میانه رو است میبینیم و تروریسم سبب تحقیر این پیوندها میشود اما اسلام لیبرال سبب تحکیم پیوندها میشود. شاید بتوان گفت کل پیام فیلم غیر از توهم اسلامهراسی در مذمت و نکوهش شکنجه گوانتانامایی خلاصه میشود و شکنجه در ابعاد تازهای در رفتارهای ضد اجتماعی مسئولین ودستاندکاران سیاسی در رفتارهای ضد اجتماعی و انسانی با ایزابل نمود پیدا میکند این زوج هر دو شکنجه میشوند عباس فاوال در تاریکخانههای مصر مرد را میآزارد و خانم وایتمن در قالبهای متظاهرانه سیاسیاش ایزابل را رنج میدهد. یعنی نیروهای اجرایی و سیاسی توامان در یک هراس مداوم بعد از یازدهم سپتامبر زندگی میکنند. و افکار مغشوش و نامتناسب ویتمن انجام این امور را ضامن امنیت ملی میداند و ناخواسته مرا به تاریکترین دوران تاریخ آمریکا (دوران بوش پسر) میاندازد. اگر کمی خوشبینی خرج بدهیم، میشود «بازداشت ویژه» ر به عنوان اثری کذاب در مذمت اسلام پذیرفت.
مرد آهنی؛ در خدمت پروژه اسلامهراسی
تونی استارک در سفری به افغانستان برای معرفی محصول جدید صنایع استارک به نام موشک جریکو، کاروان نظامی همراه تونی استارک مورد حمله قرار گرفته و تونی زخمی میشود. تروریستها بدن نیمه جان وی را به مخفیگاه خود برده و در آنجا تونی توسط اسیر دیگری به نام دکتر ینسن مورد مداوا قرار میگیرد. اما باید باطری بزرگی را برای جلوگیری از رسیدن ترکشها به قلباش با خود به این طرف و آن طرف بکشد. تروریستها از تونی میخواهند تا برایشان موشکهای جریکو بسازد. اما تونی به همراه دکتر ینسن به موازات این کار زرهی بسیار مقاوم و مکانیکی تولید میکند و موفق به فرار از چنگ تروریستها میشود. در بازگشت به آمریکا، تونی رآکتور کوچکی برای بدن خود ساخته و سپس اعلام میکند از این پس صنایع استارک در زمینه اسلحه سازی فعالیت نخواهد کرد. اما اوبادیا استن شریک وی از این تصمیم راضی نیست. تونی نیز در آزمایشگاه مجهز خود دست به کار تکمیل زره ابداعی خود میشود. هدف او حفاظت از مردم و تامین صلح است و به زودی شهرتی فراگیر در میان مردم با عنوان مرد آهنی پیدا میکند. ولی همزمان با اعلام هویت واقعی مرد آهنی توسط تونی، خبر میرسد که تروریستها با سلاحهای ساخت صنایع استارک و به ویژه موشک جریکو مجهز شدهاند. تونی خیلی زود کشف میکند که استن به هر دو طرف جنگ، یعنی ارتش آمریکا و تروریستهای بنیادگرای لزوما مسلمان اسلحه میفروشد. مجهز شدن تروریستها به موشک جریکو سبب میشود تا تونی مجهز به زره آهنین تازه(که قدرت پرواز نیز به آن اضافه شده) به افغانستان بازگردد. تونی در بازگشت به آمریکا دستیارش پپر پاتز را برای یافتن مدارک ارسال اسلحه به تروریست به دفتر استن میفرستد. استن که مخفیانه سرگرم کار روی زرهی مشابه است، بعد از اطلاع یافتن از ماجرا تصمیم به نبرد با تونی و نابودی او میگیرد. آری پروژه اسلام هراسی و توجیه حمله آمریکا به افغانستان سبب میشود که نخستین مجموعه از مرد آهنی که در فرآیندی اقتباسی که بدل به فیلم سینمایی شدهاست در خدمت پروژه اسلامهراسی قرار گیرد. طبیعی است استقبالکننده از چنین آثاری معمولا جوانان و نوجوان آمریکایی و اروپایی هستند و زمانیکه تمامی محصولات آمریکا در تمامی سینماهای جهان به نمایش در میآید و کمی بعد تر در مهمترین شبکههای تلویزیونی نمایش داده میشود کاربر نوجوان سوئدی و نروژی نیز با ذهنیتی کاملا مخدوش نسبت به اسلام تربیت میشود.
Kingdom؛ دیوار چین از ریاض تا واشنگتن
داستان در عربستان سعودی، زمان حال اتفاق میافتد. تروریستها به مجتمع مسکونی کارمندان یک شرکت نفتی آمریکایی در ریاض حمله کرده و بیش از صد نفر را به قتل میرسانند. در واشنگتن، مامور ویژه «رونالد فلوری» گروهی از مامورین زبده FBI را گرد آورده و قصد دارد برای تحقیقات به آنجا برود. اما وزارت امورخارجه و وزیر دادگستری نگران خدشه وارد شدن به روابط دو کشور هستند. فلوری که دوستش را در انفجار از دست داده، با استفاده از روابط خود، قرار ملاقاتی با سفیر عربستان گذاشته و او را تهدید میکند اگر در این زمینه با وی همکاری نکند اسرار فساد مالی او را افشا خواهد کرد. سفیر با ولیعهد عربستان صحبت کرده و اجازه میدهد تا فلوری به همراه تیم خود، یک هفته در ریاض به تحقیقات بپردازند. این در حالی است که گارد ملی به ریاست ژنرال «عبدالمالک» مسئولیت تحقیقات را بر عهده دارد و میان وی و تشکیلات پلیس رقابتی در این زمینه در جریان است. سرهنگ فارض القاضی از تشکیلات پلیس ماموریت مییابد تا فلوری و گروه او را همراهی کند. «دیمن اشمیت» وابسته وزارت امور خارجه آمریکا، از مامورین FBI میخواهد تا عربستان را ترک کنند. همزمان القاضی و فلوری اعتماد یکدیگر را به دست میآورند و در یک شام تشریفاتی با شاهزاده سعودی اجازه مییابند تا کنترل تحقیقات را به دست بگیرند. همزمان تروریستها حمله دیگری تدارک میبینند. گروه فلوری به سرعت رد آنان را یافته و قصد دارد تا فرمانده بمبگذار اصلی مشهور به ابوحمزه را دستگیر کند. اما در تیراندازی افراد پلیس همه تروریستها کشته میشوند. فلوری که یقین پیدا کرده، دیگر به هسته و فرد اصلی گروه تروریستی دست نخواهد یافت، با اصرار اشمیت راهی فرودگاه میشوند. اما در میان راه تروریستها به کاروان آنها حمله کرده و لویت(یکی از اعضای تیم فلوری) را میربایند. فلوری و القاضی به همراه باقیمانده تیم، اتومبیل تروریستها را تعقیب و به مخفیگاه آنان دست مییابند. تروریستها قصد دارند تا لویت را در برابر دوربین سر ببرند، ولی در آخرین لحظه تیم فلوری به هرماه القاضی موفق به نجات وی میشوند. القاضی که متوجه حضور ابوحمزه در آن مکان شده، موفق به یافتن وی میشود. اما تیراندازی در گرفته و هر دو کشته میشوند ودرنهایت فلوری و تیمش نیز به آمریکا بازمیگردند.
داستان یک تسخیر
بعد از تسخیر شبه جزیره عربستان سعودی توسط گروه وهابیها آنها پادشاهی عربستان را بنیان گذاشتند شکل تفکرات آنها بدین گونه بود که کشور باید عاری از نیروهای خارجی باشد. در سال 1933 نفت خام در عربستان کشف شد هئیت اعزامی آمریکائی گفتند آنها به دنبال آب میگشتند و نفت پیداکردند حال به دلیل وجود کینه نسبت به خارجیها که در پوست و جان سعودیها بود پادشاه اجازه داد که نفت به صورت یک کالای تجاری در بیاید که پیامد آن تاسیس اولین کمپانی نفتی درسال 1938 به نام کمپانی نفتی آمریکا-عربستان بود (Arabian-american company)که این توافقنامه بین سعودیها و آمریکا حول محور نفت حرکت میکرد و اولین نقطه قوت ارتباط آنها بود. اما قوانین اسلامی این تجارت را محدود میکرد وآنها تلاش کردند که این تجارت خارج از مرزها ادامه پیدا کند.
برای تماشاگر شرقی دل بسته به اردوگاه اسلام لیبرال چنین آثاری عمدتا محصول مشترک هستند وحامل پیامی مشترک. چنین آثاری اغلب با تمهای مشابه تولید میشوند و تنها یک پیام مشترک وجود دارد؛ ذات اسلام هراسانگیز است اما اسلام لیبرال هیچگاه هراسانگیز نخواهد بود.
غرب – شرق در مصر مصافحه داشتند، رئیس جمهور ایالات متحده و شاه عربستان در 1945 نفت را مابهازای امنیت و پوشش نظامی آمریکا خواستارشدند؛ اما این رابطه وجهه دولت را در نزد مذهبیون افراطی مخدوش میکرد. در پاسخ پشتیبانی اسرائیل در جنگ علیه «جمال عبدالناصر» مسلمانان به سطنت فشار آوردند، بنابراین آنها استخراج نفت خام کمتر کردند و چالشهای جدی غرب با پادشاهی و خاندانهای سلطنتی سعودی از همان جا آغاز شد؛ اما نفت خام برای آمریکا به معنای امنیت اقتصادی است؛ تصرف منابع به معنی آرامش قدرت بود. همین چالشهای نفتی غرب و عربها و سبب موضوعگیریهای مختلفی شد و در نهایت تروریسم عربی از بطن همین چالشها رویید. پروژه دراز مدت اسلامهراسی اساسا به نیروهای تندرویی همچون القاعده نیاز دارد، اصولا تندرویی گروههایی نظیر القاعده ماده اولیه پروژه اسلامهراسی به شمار میروند. بعد ازیازدهم سپتامبر طبیعتا آمریکایی در مورد نقش وهابیون سعودی درمنطقه بسیار تندروی کردند و خواستند با این اثر که محصول مشترک امارات متحده عربی و آمریکا هستند، تا حدودی از سعودیهای و کشورهای عرب منطقه که همپیمان آمریکاییها هستند دلجویی کنند.
هنگام انفجار بمب، تروریستهای مهاجم افراطی نام الله و رسول او را بر زبان جاری میسازد، هر مسلمان واقعی که فیلم را میببیند متاثر میشود چرا که آن برداشت از دین رسول خدا باعث سقوط عدهای از کسانی شده که در غارها و پناهگاههای افغانستان و پاکستان گرفتارند و این گرفتاری در مدرسههای مذهبی-افراطی(در پاکستان و عربستان) به خورد جان عدهای می رود. در این فیلم «عزالدین» دست راست «اسامه» معرفی میشود؛ او هنگام عملیات و کشتار خلایق دوربین را به نوهاش میسپارد تا نظارهگر این ماجرا باشد اما نوهاش نمیپذیرد و با اجبار به این کار تن در میدهد. بدین ترتیب در فیلم موضوعی استراتژیک طرح میشود، در گذشته در اغلب فیلمهای آمریکایی در مورد خطر بسط کمونیست موارد متعددی را شاهد بودهایم، اما با فروپاشی شوروی سابق تمامی خطرات سیاسی پایان خواهد پذیرفت اما آنچه دریافت استراتژیک از این اثر خصوصا سکانس مد نظر محسوب میشود این است که اینجا خاورمیانه است و تروریست، تروریست تربیت میکند و حدود پروژه اسلامهراسی مثل کمونیستهراسی هیچ انتهایی ندارد. در یکی از صحنه مهم فیلم الغازی مامور عرب فیلم برای فلور (فرمانده افسران اعزامی از آمریکا) توضیح میدهد که او هم وقتی سن کمی داشته است جذب همین گروهها و آموزهها شده است؛ منظوری که فیلم در بیان آن بسیار میکوشد این است که پایههای تروریسم در بطن تحریک احساسات مذهبی پنهان میشود. پس اسلام به صورت خودکار مذهبی است که زمینه تربیت تروریست را فراهم میآورد .البته همانطور که توضیح داده شد تعامل تصویر شده بین عربها و آمریکائیها برای تسکین قشری از مردم عرب زبان آمریکا ساخته شده که به واقع بزرگترین اقلیت سرمایهدار نفتی را شامل میشوند. کارگردان به خوبی توانسته تفاوت فاحش و روشنی میان اسلام لیبرال و اسلام بنیادگرا با انتخاب کاراکتر الغازی ترسیم.
خائن Traitor
وقتی «روی کلایتن» - FBI -مامور تحقیق درباره یک توطئه خطرناک بینالمللی میشود، همه سرنخها او را به سوی «سمیر هورن» افسر سابق نیروی ویژه آمریکا هدایت میکند. به نظر میرسد سمیر به شکلی مرموز با شبکهای بینالمللی از تروریستها ارتباط دارد، اما بعد از دستگیری وی در یمن و بازجویی از وی کلایتن و همکارانش نمیتوانند پاسخی برای سوالهای خود بیابند. سمیر به همراه عمر و دوستانش که به تازگی با آنان آشنا شده بوده، دستگیر و در یمن زندانی میشود. عمر و دوستانش طی نقشهای ماهرانه از زندان گریخته و سمیر را نیز با خود میبرند چون به تخصص وی در زمینه مواد منفجره نیاز دارند. عمر و دیگر مسلمانان بنیادگرا با کمک سمیر شروع به اجرای عملیاتی گسترده می کنند. ابتدا بمبگذاری در نیس و سپس لندن اعتماد گروه را به سمیر جلب میکند. نقشه بعدی چند انفجار همزمان در آمریکاست، جایی که همسر سمیر نیز در آنجا زندگی میکند. در بازگشت به خانه، سمیر مخفیانه به سراغ همسرش میرود. اما کلایتن و همکارانش قبل از وی به دیدار همسرش رفته و او را فردی خطرناک جلوه دادهاند. چیزی که سمیر قصد دارد با وجود پیچیده بودنش به همسر خود توضیح دهد و ثابت کند برای هدفی نیک پا به درون دنیای تاریک توطئههای تروریستی گذاشته است. فیلم «خائن» یک تریلر جاسوسی است که بر اساس ایدهای از استیو مارتین (بله، برای خود من هم تعجب آور بود که کمدینی چون او قصه یا ایدهای تا این حد جدی و به روز نوشته باشد. آیا همین امر نشانه جدیتر شدن پروژه اسلام هراسی در هالیوود نیست؟) که تهیهکننده اجرایی فیلم نیز هست، ساخته شدهاست. پروژهای که دور خیز برای تولید آن از سال 2ظ ظ 2 و در قالب فیلمی از کمپانی دیزنی آغاز شد، اما خیلی زود رها شد و پنج سالی برای از سر گرفتن تولید آن وقفه افتاد.
خائن یک تریلر پسا یازده سپتامبری است، البته نه از نوع متعارف و گیشهای آن مانند دیدگاه (Vantage Point) که ماجراهای تروریستی قرار است حکم پس زمینه و محملی برای خلق هیجان را داشته باشند و بس! البته خائن فخامت «یونایتد 93» را نیز ندارد و چیزی بینابینی با تمایل بیشتر به خلق هیجان است، اما مانند دنیای خلفی چون «حکومت نظامی»(1998) ادوارد زوایک، آنچه هدف غایی سازندگانش است، چیزی غیر از درک متقابل نیست. البته فراموش نمیکند که ممکن است فساد داخل سیستم ظاهراً آزاد دنیای غرب هم بوده و نبرد جاسوسها بر خلاف دوره جنگ سرد خط مرزهای مبهمتری داشته باشد. تصویری که فیلمساز از سمیر ارائه میکند تا نیمههای فیلم و زمانی که هویت او به عنوان یک مامور آشکار نشده، چهرهای دلنشینتر، پذیرفتنیتر! از بنیادگراها و مذهبیون تندرو است که میتواند غربیها و شرقیها را توامان شیفته خود کند. وی در لباس جاسوسی کار کشته از سر اخلاص نماز میخواند، خود قربانی تروریسم است و اگر با موج تندروی پیرامون خود همراه شده هیچ هدفی ندارد الا فروپاشاندن این مکانیسم اعمال خشونت و آدم کشی که همه جای دنیا را به آتش و خون کشیده است. او حتی از مافوق غربی خود(کارتر) که کشته شدن چند نفر در ازای نجات هزاران و بلکه میلیونها را مباح و مجاز میداند، نیز جلوتر میرود و از قرآن نشانه میآورد که طبق آموزههای اسلام اگر یک نفر را بکشی انگار تمام انسانها را به قتل رساندهای (دقیقا جملهای که در فیلم پنج مناره در نیویورک نیز تکرار میشود) . چیزی که روی کلایتن سرانجام درک میکند و با سخن گفتن به زبان عربی نشان میدهد که به عنوان نماینده عملگرا و حتی خشن غرب آماده یاد گرفتن زبان طرف مقابل-نه لاجرم دشمن که همین ندانستن زبان و درک نکردن فرهنگش از او دشمن ساخته- است. چنین دستاوردی برای هر فیلم اکشنی مایه غرور آمریکایی و ااسلامگرایان لیبرال میتواند باشد، در هر دو طرف فریب خورده و رها شده بسیار به چشم میخورد و تمامیشان نیازمند تلنگری برای بیدار شدن هستند. سمیر حکم این تلنگر دیرهنگام را برای عمر دارد، اما برای تماشاگر شرقی دل بسته به اردوگاه اسلام لیبرال چنین آثاری عمدتا محصول مشترک هستند وحامل پیامی مشترک. چنین آثاری اغلب با تمهای مشابه تولید میشوند و تنها یک پیام مشترک وجود دارد؛ ذات اسلام هراسانگیز است اما اسلام لیبرال هیچگاه هراسانگیز نخواهد بود.