سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عدالت

مرگ


با تولد هر موجود مرگش نیز زاده می شود.
انسان ها خیلی اتفاقات را در زندگی تجربه و بسیاری دیگر را تجربه نمی کنند اما مرگ تجربه ایست که هیچ زنده ای از هر نوع ، از چشیدن طعم آن بی نصیب نخواهد ماند.
خیلی ها (شاید بتوان گفت همه) در عمق وجودشان از مرگ می ترسند اگر چه در
ظاهر انکار کنند.
یکی از علل ترس از مرگ اینست که به صورت پدیده ای ناشناخته باقی مانده و انسان به طور طبیعی از ناشناخته ها هراس دارد.

 

در مورد بسیاری وقایع می توان از کسانی که تجربه آن را داشته اند تحقیق کرد و اطلاعاتی به دست آورد اما در مورد مرگ چه؟

احساس مردم نسبت به مرگ با اعتقادات عمیقی که با آن زندگی می کنند نسبت مستقیم دارد و حتی شاید برخی آن را ناخوشایند ندانند و برخی دیگر از آوردن نام مرگ
یا حتی شنیدن آن تنفر داشته باشند.


ضیافت مرگ


با تولد شما کارت دعوتتان به میهمانی مرگ امضا شده است.
شما نخواسته اید ولی به دنیا آمده اید و احتمالا نمی خواهید ولی میمیرید.
تمام زنده ها ؛ تمام کسانی که دیده اید شاید همین امروز ، شاید در خیابان. تمام آنهایی که می شناسید یا نمی شناسید ، کسانی که از آنها متنفرید ، کسانی که دوستشان دارید ، کسانی که دوستتان دارند. داستان زندگی تمامشان بسته خواهد شد.
تمام آن. در یک لحظه!
شما باور ندارید اما حقیقت هیچ احتیاجی به باور شما ندارد. مرگ شما رخ خواهد داد! چه درباره آن بیاندیشید چه‌ فکر مرگ را به زباله دانی افکارتان پرتاب کنید.
به خودتان بیاندیشید. به دنیا آمده اید ، روی یک کره خاکی ، با موجوداتی مختلف ، حیوان ها ، گیاهان و . . . موجوداتی که شبیه شما هستند. تشنه شدید ، آب بود. گرسنه شدید ، غذا بود و . . .
غم ها ، شادیها.
به اعضای بدنتان فکر کنید. گلها ، فصلها ، باران ، ماه ، میلیاردها ستاره.
شب می شود، روز می آید؛ خوابیدن ، بیدار شدن . . .
امشب قبل از اینکه بخوابید به این فکر کنید که خوابیدن چیست.
بنگرید به خانه تان به اطرافتان ، به انسانهای دور و برتان ، به نزدیکترینشان اما اینبار نه مثل همیشه!
به آنها خیره شوید و به این واقعیت فکر کنید که میمیرند.
تمام چیزهایی که به خاطرشان رنج کشیده اید ، چیزهایی که برایتان بسیار با ارزش بوده اند و شاید اکنون نیز هم.
میلیاردها انسان هم اکنون مرده اند و به سرعت به تعدادشان افزوده می شود.
به کودکیتان بیاندیشید ، روزهایی که پشت سر گذاشته اید ، روزهایی که هر گز باز نخواهند گشت. چگونه سپری شده اند؟
باقی زندگی نیز به همان سرعت سپری خواهد شد و فاصله مرگ را با شما کمتر و کمتر خواهند کرد و شما نمی توانید در مقابلش هیچ مقاومتی انجام دهید.
برای انجام هر کاری نیازمند زمان هستید و بدون آن هیچ کاری نمی توانید انجام دهید. زمانی که شاید به سادگی از دست داده اید و می دهید ؛ زمانی که ثانیه به ثانیه و لحظه به لحظه شما را به سمت خانه مرگ می برد و به ضیافت مرگ می کشاند.

چرا انسان از مرگ می ترسد؟

چرا انسانی که همواره از زندگی اش در دنیا گله و شکایت دارد با فکر کردن در مورد مرگ بدنش به لرزه می افتد و گاهی هنگام عمیق شدن به حقیقت وجود مرگ قلب با ضربان تندتری می تپد و بدن عرق می کند.
بهرحال مرگ چه خوب یا بد تجربه ایست برای همه. ولی آیا تجربه ای یکسان؟

چه خواهد گذشت لحظه ای که انسان مرگ را حس می کند ، نزدیک تر از هر چیز دیگری! دقیقا لحظه مرگ ، چه افکاری در آن اندک زمان از ذهن گذر خواهد کرد؟
شاید بی خبری از حوادث پس از مرگ مهمترین علت ترس از مرگ است.

دنیای بدون مرگ


تصور کنید کسی از چنگال مرگ بگریزد و همواره در این دنیا بماند ! چه خواهد شد؟
هیچ پایانی برای او در این دنیا نیست.
بودن در 10 سال آینده ، 100 سال ، 1000 سال . . . . . . . . . . .!!
هیچ پایانی !!!
شاید اگر انسان اندکی به این موضوع به طور جدی فکر کند بدی مرگ در نظرش کمرنگ تر گردد.


عقاید مختلف و حوادث پس از مرگ

چیزی که ظاهرا پس از مرگ مشاهده می شود از بین رفتارهای انسانی و پایان زندگی است.
مشاهداتی که سازنده عقیده ایست که میگوید :"مرگ پایان داستان زندگی یک انسان است". اعتقادی که بسیاری آن را در ظاهر کاملا رد می کنند ولی در عمل به راحتی می توان فهمید که محمکترین اعتقادیست که دارند. زیرا طوری رفتار می کنند که زندگی برایشان همین دنیاست.

انسان اگر بخواهد برای مدتی هر چند کوتاه در جایی زندگی کند سعی می کند اطلاعاتی نسبت به آن مکان و شرایط آن به دست آورد پس چگونه می توان اعتقاد داشت مرگ پایان زندگی نیست و انسان زندگی دیگری برای همیشه پس از آن خواهد داشت و حتی در مورد پس از مرگ لحظه ای فکر نکرد؟
آیا می توان پذیرفت دنیایی که به این دقت است (تا جایی که می توان فهمید) و همه جزء های آن هماهنگند تنها برای این به وجود آمده که انسان مدتی در آن زندگی کند و پس از مرگ هیچ !؟

مرگ در بسیاری اذهان یاد رنگ سیاه ، تابوت ، تاریکی و قبر را زنده می کند. البته دلیل آن هم اتفاقاتی است که پس از مرگ اشخاص مشاهده می شود و مرگ ارتباطی با این کلمات ندارد.

مانند بسیاری موارد در مورد مرگ نیز افکار و عقاید مختلفی میان مردم جهان وجود دارد ، اما آیا عقاید مردم حقیقت را می سازد؟
اگر روز باشد و تمام مردم دنیا ادعا کنند یا حتی اعتقادی محکم داشته باشند که شب است حتی ذره ای از آسمان به دلیل اعتقاد آنها روشن خواهد شد؟
مرگ پدیده ایست اسرار آمیز که گویا هر کس باید شخصا آن را تجربه و درک نماید.

اگر در حقیقت روح به عنوان موجودی غیر مادی وجود داشته باشد می توان مرگ را قسمتی از زندگی دانست. آنگاه دنیا تنها به گذرگهی بدل خواهد شد که به نابودی می گراید.

اندیشه انسان به مرگ ضعف او را نسبت به بسیاری از پدیده ها نشان می دهد. در مورد مرگ ، مرگی که ترسناک است و هول انگیز ، مرگی غم انگیز ، مرگی رازآلود ، مر گی تلخ و شاید رهایی بخش. . .
مرگی که برای برخی ترسی است همیشگی که اجازه لذت بردن از زندگی را ربوده. مرگی که نمیدانیم چقدر با آن فاصله داریم. اما لحظه به لحظه و با هر نفس به آن نزدیک تر می شویم .

فکر میکنید چند نفر از کسانی که دیروز بودند و الان نه ، می دانستند که آخرین روز زندگیشان است؟
چند نفر؟

هنگام مرگ چه رخ می دهد؟

چه چیز در ذهن انسان به عنوان مرگ شناخته شده است؟
چه دلیلی میان یک انسان زنده و انسانی که به تازگی مرده تفاوت ایجاد می کند؟
بی حرکت ماندن ، سرد شدن بدن ، ایستادن قلب و یا . . . مواردی هستند که مرگ را در ذهن بسیاری از انسانها تعریف می کنند.
شما در مورد این سوال چه نظری دارید ؛ آیا مرگ همسان نیستی است؟
تاثیر پاسخ این سوال ؛ حقیقت آن ؛ در آینده انسان چیست؟
قبل از اینکه بتوانیم بگوییم انسان پس از مرگ نیست می شود باید ثابت کنیم که او حالا هست است.
احتمالا شما نیز چندین بار این جمله را شنیده اید "می اندیشم ، پس هستم".
برخی بر این اعتقاد بودند چیزی که انسان به آن زندگی نام داده چیزی جز توهم نیست مانند خواب دیدن.
هیچ چیز واقعی در آن وجود ندارد و انسان هیچ نقشی در چگونه رخ دادن آن ندارد.
در رد این اعتقاد گفته شده که انسان گاهی بر سر دو راهی قرار می گیرد و برای برتری دادن یک انتخاب به انتخاب دیگر فکر میکند و در نهایت یکی را ترجیح
می دهد.
شاید بتوان جمله رنه دکارت را اینگونه بیان کرد که : "من هستم چون می اندیشم و بر میگیزینم".

هویت


شما چند ساله اید؟
چقدر از حوادث دیروز را به خاطر دارید؟
از هفته پیش ، ماه پیش یا سالهای گذشته؟
به طور حتم نمی توانید تمام حوادث را به یاد آورید ، حتی تمام حوادث دیروز را.
میتوانید خودتان را در زمان حال تعریف کنید؟
همین حالا که به نمایشگر می نگرید.
شما شخصی هستید که بیست سی یا . . . سال از بودنتان روی زمین می گذرد ، زمینی که در آمدن به آن هیچ اختیاری نداشته اید.
یک سری خاطرات و گذشته متعلق به شماست که هویت حال شما را می سازد.
حال فرض کنید تمام این خاطرات گذشته به یکباره از ذهنتان برای یک ساعت پاک شود. تمام آن !
یک ذهن کاملا خالی!
حالا شما که هستید؟


* * *


آیا قبول دارید که محو کردن تمام خاطرات امکان پذیر است؟
آیا پر کردن یک ذهن با یک سری خاطرات جدید امکان پذیر نیست؟
اگر جز به جز خاطرات گذشته دو ذهن با یکدیگر جایگزین شوند چه خواهد شد؟

لحظه ای تمرکز کنید و به این جملات بیاندیشید.
شما بیست سی یا .... ساله نیستید ، امروز اولین روز زندگی شماست ، اولین روز زندگی کسی که امروز به ذهنش یک سری خاطرات داده شده است که این توهم را به وجود آورده که امروز مدت زیادی از روز اول زندگیش می گذرد. خاطراتی که اطرافیان را به شما معرفی میکند ؛ علایقتان ؛ آرزوها و . . . با تفکری که عدم باور این را به شما القا می کند مقابله کنید ؛ باور کنید ، امروز اولین روز زندگی شماست و آخرین روز آن. آخرین روزی که اینگونه هستید با این خاطرات و گذشته ؛ از تمام لحظاتش لذت ببرید. هنگامیکه دوباره از خواب برخیزید چشمانتان را رو به دنیایی جدید می گشایید با گذشته و خاطراتی دیگر.
شاید باور این مطلب بتواند لحظاتی حس خوبی را هدیه ببخشد. اما در عین حال . . .
آیا شما دلیلی برای اثبات عدم امکان آن دارید؟

زمان مرگ

مرگ چه زمانی رخ می دهد؟
آیا با تولد زمان مرگ نیز مشخص می شود؟
آیا تکمیل شدن شرایط خاصی مرگ را به همراهش می آورد؟
اگر دنیا برای آزمایش انسان است و انسان باید پاسخگوی اعمالش باشد ؛ چگونه می توان تفاوت در مدت عمر را توجیه نمود؟
احتمالا کسانی را می شناسید که اندک زمانی زندگی کرده و از دنیا رفته اند.
اگر به زندگیشان بیاندیشید درمیابید که آنها نیز زندگی معمولی داشته اند و بیکباره بر اثر اتفاقی مرده اند.
و همینطور کسانی که مدتی طولانی بین زمان تولد تا مرگ را تجربه کرده اند.
دسته ای از مردم دنیا بر این عقیده اند که انسان ها مدام زندگی های متفاوتی را تجربه می کنند.
آنها معتقدند زمان مرگ یک انسان با زمان تولد همان انسان در نقطه ای دیگر یکسان است.
یعنی مردی که در شرق به دنیا آمده پس از مرگ و در زندگی بعدی اش ممکن است یک زن در غرب باشد!
انسان بی اختیار و بدون انتخاب شرایط زندگیش پای به دنیا می گذارد اگر این دنیا مکانیست برای انتخاب نوع و شرایط یک زندگی همیشگی بوسیله اعمال و انتخابهایی که در آن با اختیار رخ می دهد پس مدت زمانی که انسان زندگی می کند اهمیت بسیاری خواهد یافت.
آیا عواملی می تواند زمان مرگ را تغییر دهد یا زمان مرگ هر کس ثابت است ؟ آیا عملکرد انسان می تواند روی زمان مرگش تاثیر گذار باشد؟
دراینصورت چه اعمالی زمان مرگ را نزدیکتر و چه اعمالی آن را دورتر خواهد کرد؟
آیا ابتدا وقوع مرگ قطعی میشود ، سپس عوامل طوری پیش میروند تا مرگ رخ دهد یا مرگ می تواند به صورت اتفاقی تحت اثر یک یا چندین اتفاق روی دهد.

مرد چشمانش را می گشاید. به ساعت کوچک کنار تختش زل میزند. هفت و بیست دقیقه. امروز ساعت زنگ نزده و او دیرتر از همیشه بیدار شده ، بیست دقیقه. مشاجره تلفنی دیشبش موجب شده بود که با ذهنی پریشان به رختخواب برود و فراموش کند ساعتش را کوک کند. سریع از جایش برمیخیزد و بدون اینکه رختخوابش را مرتب کند به سمت دستشویی میرود. دست و صورتش را می شوید و به سمت یخچال می رود تا طبق عادت همیشگی اش دو تخم مرغ نیمرو کند. ولی تخم مرغی در یخچال نیست. قید صبحانه خوردن را میزند و سمت بیرون آشپزخانه میرود. نگاهش به کتری و قوری روی اجاق می افتد. چایی ای که دیشب درست کرده همانطور مانده است. زیر اجاق را روشن میکند و شعله آن را بالا می کشد. به سمت اتاق میرود و سعی می کند به سرعت لباسهایش را بپوشد. کیفش را برمیدارد آن را باز میکند و داخلش را برانداز میکند. گویا چیزی کم است. چند دقیقه ای اتاق را جستجو می کند تا برگه ای را می یابد و در کیف قرار می دهد. نگاهی به ساعت می اندازد. یک ربع به هشت. انتظار نداشت ساعت این زمان را نشان دهد. با سرعت به حیاط میرود. درب را باز می کند و ماشینش را روشن میکند. چیزی از ذهنش میگذرد دستش را روی جیب کت و شلوارش می کشد. گوشی اش را خانه جا گذاشته. پیاده شده و به سمت داخل خانه میدود. اندکی از این سو به آن سوی خانه میرود ولی یادش نمی آید دیشب گوشی را کجا گذاشته. نگاهی دوباره به ساعت می اندازد. فکر میکند بهتر است امروز از بردن گوشی منصرف شود. بخاری که از دهانه کتری به سرعت بیرون میزند او را متوجه خود میسازد. مرد به سمت آشپزخانه رفته و زیر کتری را خاموش می کند. یادش می آید ، دیشب که زیر کتری را خاموش کرده بود ! گوشی اش را از روی کابینت بر میدارد و آن را روشن می کند. ماشین را بیرون برده و در حیاط را میبندد. به سمت مسیر هر روزه اش متمایل می شود. گوشی زنگ میزند. همکارش از تصادف در مسیر خبر میدهد و می گوید اگر هنوز راه نیفتاده بهتر است از مسیر دیگری برود. مرد مسیرش را تغییر می دهد. این مسیر طولانی تر است ولی چاره ای نیست. سعی می کند تند تر براند. ماشین با سرعت پیش میرود. صدایی آزار دهنده در اطراف پخش می شود. و بعد صدای برخوردی شدید. ماشین کامل متوقف می شود. خرده های شیشه به کف خیابان میریزند. مردم اطراف برای لحظه ای از افکار همیشگیشان بیرون می آیند. نزدیکتر می روند تا بهتر ببیند با جزییات بیشتر ، تا شاید داستان بهتری از حادثه برای بازگو داشته باشند. حادثه ای که اتومبیل را به قلب کامیونی فرو کرده و مرد را زیر دندانه های برنده مرگ.


* * * * *

اگر مرد فراموش نمی کرد ساعت را کوک کند
اگر شب قبل مشاجره نداشت
اگر آن روز سر ساعت بیدار می شد
اگر در یخچال تخم مرغ بود
اگر شب قبل چای درست نکرده بود
اگر در مسیر اصلی تصادف نشده بود
اگر زودتر از خانه بیرون میرفت یا همکارش زنگ نمی زند یا گوشی را پیدا نمی کرد و از مسیر همیشگی می رفت
و صد ها اگر دیگر
آیا او میمرد؟؟؟

چه زمان باید مرگ رخ دهد؟
سوالی که شاید تاکنون هیچ کس جوابی برای آن نیافته است.

مرگ های جمعی


اگر بپذیریم که باید شرایطی یکسان (نه الزلما مشابه) برای هر کس کامل شوند تا مرگ او فرا رسد می توان نقش زمان و طول عمر را کمرنگ تر نمود.
ممکن است خارج از محدوده زمان بدلیل واکنش های شخص در تقابل با رویدادهای زندگی شرایط خاصی که مرگ را سبب می شوند ، وقوع یابند.
منظور از زمان کامل شدن شرایطی که باعث وقوع مرگ می شوند ، زمانی است که انسان در حالتی قرار می گیرد که تمامی فرصت ها به او داده شده است و بودن او در این دنیا عاری از هر گونه دلیل است.
زمانی که انسان مراحلی را که باید می پیموده پشت سر نهاده و راهش را انتخاب نموده است.
البته مراحل زندگی هر کس با دیگری متفاوت است. مسلما کسی که پا میگذارد در جاده ای که رسیدن به مقصدش نتیجه ای بزرگ خواهد داشت باید مراحل سخت تری را بگذراند نسبت به کسانیکه به جای پستی که ایستاده اند دل خوش کرده و نمی خواهند از جایشان تکان بخورند.
پیش از تولد از هیچ کس پرسیده نمی شود که چگونه شرایطی را برای زندگی اش در دنیا می پسندد. شاید این دنیا و اتفاقاتش فقط سوالاتی هستند که مدام از انسان می پرسند چه چیزهایی را برای پس از مرگ می خواهی؟
و انسان با کارهایی که انجام میدهد به تک تک این سوالات پاسخ می دهد.
اما !
اگر حق در مورد همه رعایت می شود ، آنگاه آیا می توان وقوع مرگ های جمعی را توجیه کرد؟
هواپیمایی را فرض کنید که با سقوطش تمام مسافرانش را به کام مرگ می فرستد ، مسافرانی که بینشان مرد ، زن با مدت عمر متفاوت وجود داشتند.
آیا زمان مرگ همه شان همزمان فرا رسیده بود؟
آیا قوانینی بر دنیا حاکمند که کسانی را که مرگ برایشان قطعی شده در آن هواپیما گرد آورده و موجب سقوطش شده است؟
باور کردن این مسأله اندکی سخت می نماید.
حوادثی در دنیا رخ داده که چندین هزار نفر را باهم به دست مرگ سپرده است.

خودکشی


در مورد خودکشی چه؟ وقتی کسی مرگ را بر زندگیش ترجیح داده و دست به خودکشی می زند.
چه کسی زمان مرگ او را تعیین کرده است؟
البته بسیاری از خودکشی ها ممکن است به مرگ نینجامد ولی اگر اینگونه نباشد آنگاه آیا می توان پذیرفت که خود شخص در تعیین زمان مرگش بی تاثیر بوده است؟
شاید اکنون بتوان در مورد پذیرفتن این عقیده اندیشید که : انسان در زمان مرگ جای دیگری دوباره متولد میشود و ادعا کرد این اتفاق تا وقتی که شرایط مرگ کامل او تحقق نیابد ادامه پیدا خواهد کرد.
با نگاهی ساده وشاید هم نه ! نگاهی غیر ساده ، بتوان پذیرفت که یک حادثه می تواند مرگ آفرین باشد بدون اینکه شرایط شخص مهم باشد که در اینصورت . . . !


[ شنبه 90/10/17 ] [ 11:20 صبح ] [ علی امامی راد ]
درباره وبلاگ
لینک دوستان
<فرزانگان امیدوار
###@جزین@###
رایان چوب
نظرمن
جاده های مه آلود
هواداران بازی عصر پادشاهان ( Kings-Era.ir )
لنگه کفش
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
فتوبلاگ حسین کارگر
کانون فرهنگی شهدا
تنهایی......!!!!!!
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
بوی سیب
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
دبستان پسرانه ی امام هادی سبزوار
آموزشی مذهبی
بچه های خدایی
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
تنها هنر
Dark Future
(بنفشه ی صحرا)
پا توی کفش شهدا
جزتو
Manna
محمد قدرتی
یه دختره تنها
ورزش های رزمی
جیغ بنفش در ساعت 25
گروه اینترنتی جرقه داتکو
زمزمه ی کوچه باغ شاه تور
تیـــــــــــام
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
اخراجیها
نوری چایی_بیجار
xXx عکسدونی xXx
مهربانی
عزای حسینی
پرسپولیس
بادله گشت
کلبه ی عشق
عشق تابینهایت
عاشق دربدر
توتویی
محمد امیدواری ابرقویی
صل الله علی الباکین علی الحسین
مهندسی متالورژِی
دلنوشته های یه عاشق!
delshekasteh
ستاره
سفیر نور
آزاد اندیشان
احساس ابری
فهادانــ
میلاد کی مرام
عکس میخوای کلیک کن
قصه ی ما و شما
صراط مبین
زیر آسمان خدا
.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
دوستانه
جوک و خنده
یه دختر تنها
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
خورشید خاموش
fazestan
رویای زیبا ...
کشتی کج
جوان ایرانی
روژمان
اندیشمند
من و تو
چـــــاوش ( چه خبر از دنیا ؟؟؟؟)
عاشق تنها....
رقص شیطان
شاخه شکسته
مسأله شرعی
موسیقی اصیل ایرانی
زنگ تفریح
فرزاد ملوس و پرنیاجون
جامع ترین وبلاگ خبری
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 262856