عدالت |
اولین ارتباطش در هند رخ داد؟
نه خانواده ارتباط دارند، کارهایی میرزا کلانتر در تاریخ ایران انجام می دهد که یک زمانی اگر این ها خوب تشریح
![]() در همین دوران شیعیان میسور در حال جنگ با انگلیسی ها بودند. حیدرعلی از سرداران شجاع شیعه در هند بود و با پسرش تیپو سلطان علیه انگلیس می جنگیدند. این ها به استمداد کمک سراغ ایران می آیند ولی کلانتر در راستای اهداف انگلیس اصلا راهشان نمی دهد تا این ها با فتحعلی شاه دیدار کنند، این ها را معطل می کنند و یک هدایایی را نیز دریافت می کنند و هیئت برمی گردد. بلافاصله با هیئت انگلیسی پیمان می بندند و ایران رسما تعهد می دهد که نگذارد کسی از خاک آن علیه هندوستان استفاده کند و در هیچ پیمانی هم علیه انگلستان وارد نشود.
حال وارد بحث بعدی می شویم که کاربرد فراماسونری و تاثیر این گونه وابستگی ها چه می تواند باشد؟ در این مقطع اگر ما می توانستیم به درستی تصمیم بگیریم، سرنوشت منطقه عوض می شد و نه تنها خودمان در دوره قاجار دچار آن استیصال نمی شدیم، بلکه نمی گذاشتیم که مسلمانان چنین وضعیتی پیدا کنند. شما می دانید که پاشنه آشیل انگلستان هندوستان است. انگلستان با تسخیر هندوستان تبدیل به امپراطوری شد و اگر آن را از او می گرفتند، دیگر امپراطوری دوام نمی یافت. همه قدرتها که به منطقه می آمدند، می خواستند هند را بگیرند تا تبدیل به قدرت بزرگ جهانی شوند. اگر ایران در آن دوران درست عمل می کرد و میسور را حمایت می کردیم، وضعیت عوض می شد.
یک جنگ بی موقع در افغانستان به تحریک انگلیسی ها و همین جریانهای نفوذی راه انداختیم. به جای اینکه همه نیروها را در هندوستان در مقابل انگلیسی ها بسیج و جمع کنیم و نگذاریم که انگلیسی ها غلبه کنند، متأسفانه برعکس آن عمل می کنیم و این کار خاندان کلانتر و این نیروی نفوذی است که در حاکمیت نفوذ دارد.
ابوالحسن خان ایلچی خواهر زاده کلانتر سفیر ایران در انگلستان می شود و با سفیر انگلیس در ایران فردی به نام سرگور اوزلی راهی ایران می شود. او در ایران دو مأموریت داشت، یکی از جانب شاه انگلیس جورج سوم و یکی از رئیس لژ ماسونی که شاه هم در آن عضویت دارد.
جرج سوم به وی ابلاغ می کند که به ایران برو و نگذار که کشور دیگری بیاید و از این طریق، ایران به هند لشکر بکشد. او مأموریت داشت مطالعه دقیقی در مورد ایران و راههای ایران کند و در مورد نوع پوشش ایرانیان، ظرفیت های نظامی ایران، اختلافهای جناح های داخلی کشور و مسائل و کانون هایی که می توان از طریق آن اختلاف ایجاد کرد، گزارشهایی تهیه کند. بودجه خوبی نیزبه وی می دهند تا آنجایی که می تواند نسخ خطی را جمع آوری کرده و به انگلستان ارسال کند. او نیز کلی آثار خطی را از ایران خارج می کند.
مأموریت دیگر او توسط لژ ماسونی به وی ابلاغ می شود و آن راه اندازی تشکیلات ماسونی در ایران است قرار بود لژی را در ایران بوجود بیاورند به نام لژ اصفهان.
حالا دیگر اهمیت ایران مشخص شده است و اینکه چرا سراغ ایران آمدند، معلوم است. فراماسونی چه کارکردی می تواند داشته باشد، نیز تا حدودی مشخص شد و مصمم اند که به ایران بیایند و تشکیلات ماسونی را در ایران ایجاد کنند.
با این رویکرد هیچ ایرانیای وارد کشورهای اروپایی نمی شده است، مگر اینکه شبکه های ماسونی سراغ او می رفتند و اغلب آنها را نیز شکار می کردند و هر کدام به نحوی به خدمت سیاست های استعماری در میآمدند.
آقای سرگور اوزلی با برادرش ویلیام در رأس دو گروه وارد ایران می شوند؛ یکی سیاسی و دیگری فرهنگی. در رأس تیم سیاسی سرگور اوزلی است و در رأس تیم فرهنگی برادرش با تعدادی محقق و باستان شناس وارد ایران می شوند.
تیم همراه ویلیام شروع به یک سری اکتشافهای باستان شناسی در شیراز و دشت مرغاب و اماکن باستانی ایران می کند و یک سری از آثار را نیز از ایران به سرقت می برند. این جایی هم که الان به عنوان قبر کوروش در پاسارگاد معروف است، توسط جیمز موریه و سپس ویلیام اوزلی به این نام شهرت یافت. اگر شما به منابع تاریخی مراجعه کنید، به آن مکان می گفتند قبر مادر حضرت سلیمان، و به عنوان آرامگاه کوروش مطرح نیست. البته این یک بحث تاریخی است و درباره این مکان، مطالب مختلفی ذکر می شود که باید مورد بررسی قرار بگیرد. در مورد قبر کوروش نیز برخی معتقدندکه او در مصر دفن شده است. در هر صورت، آن مکان به عنوان قبر کوروش شهرتی نداشت اما از آنجا که استعمار در پی ایجادکعبه ای برای باستانگرایان بود، این مکان به عنوان آرامگاه کوروش شهرت یافت و باستان گرایان افراطی و انحرافی در دوره قاجار و پهلوی بر اساس آموزه های القا شده توسط چنین گروههایی فعالیت های ضددینی خود را تشدید کردند.
یعنی تا قبل از این بین مردم چنین ذهنیتی نبود؟
تا قبل از این پاسارگاد به عنوان قبر کوروش مطرح نبود. تا قبل از این به آن مکان می گفتند قبر مادر حضرت سلیمان. به دنبال یک کعبه می گشتند که به عنوان مرکز ثقل تحرکات باستانگرایانه مطرح شود و قبر کوروش را واقعی و یا غیرواقعی برجسته می کنند. بعد در دوره قاجار و هم در دوره پهلوی و هم بعد از انقلاب در یک مقاطعی این موج کوروش گرایی و باستان گرایی به صورت غیرطبیعی رشد پیدا می کند. این تیم، تعداد زیادی نسخه خطی وآثار باستانی را از ایران خارج و غارت کرد.
سرگور اوزلی پس از مدتی فعالیت مخرب در ایران، نامه ای را به وزارت امور خارجه انگلیس می نویسد که خیلی این نامه مهم است و به نظرم کسانی که تاریخ دوره قاجار را مطالعه می کنند، بدون در نظر گرفتن این نامه، نمی توانند سیاست تخریبی انگلستان در ایران را درک کنند. نامه خیلی مهم است و سند رسمی وزارت امور خارجه انگلیس محسوب می شود. سرگور اوزلی در آن جا عنوان می کند که "برای حفظ برتری و آقایی ما در هندوستان، باید ایران در وحوشت و بربریت نگه داشته شود."
این شعار نیست، این مبنای سیاست خارجی انگلستان در قبال ایران و مبنای رفتاری است که انگلیسی ها با ایران داشتند، روس ها هم این گونه بودند و نظیر همین سفارش را از سفیر روسیه در ایران داریم، که او هم نوشته است که باید برای حفظ برتری روسیه و رسیدن به یک سری از اهدافی که داشتند ایران را در عقب ماندگی نگه داشت.
جالب است که انگلیسی ها تا همین الان هم بر اساس همین سیاست و سفارش با ما رفتار می کنند و این سیاست و فکر را به آمریکایی ها نیز منتقل کردند. نگاه همهاشان به ایران این است و می ترسند که ایران تبدیل به کشوری قدرتمند شود. نظرشان بر این است که ایران قدرتمند برای سلطه غرب و امپریالیزم و استکبار، خطرناک است وبه همین دلیل ایران باید در وحوشت و بربریت نگهداشته شود. من از برخی دوستان شنیدم که همین الان هم اگر کسی از اروپایی ها در ایران مأموریت پیدا میکند، به او می گویند که خاطرات اوزلی را بخواند و همچنان بر مبنای همین سیاست حرکت می کنند.
درهمین راستا او ماموریت می یابد تا در ایران تشکیلات ماسونی را راه اندازی کند و به قول خودش موفق می شود اغلب اطرافیان فتحعلی شاه را وارد جریان فراماسونی کند، البته نتوانست لژ اصفهان را تأسیس کند یا شرایط برایش مهیا نبود و یا دلایل دیگری داشت. چون در بحبوحه جنگ بود و این ها یک سری موذی گری علیه ایران انجام داده بودند. ایرانیان و فتحعلی شاه را گول زده بودند و دیگر صلاح نبود که او در ایران بماند.
اما خودش می گوید که اغلب اطرافیان فتحعلی شاه را وارد جریان فراماسونی کردم و الان شما با یک درباری، مواجه هستید که فراماسون ها در آن رخنه کرده اند.
تازه می فهمیم که چرا علیرغم پایمردی و حضور علمای ایران و نجف در جبهه های جنگ و استقبال گسترده مردم از فتاوای جهادیه علما که در وهله اول منجر به تقویت موضع عباس میرزا و قائم مقام می شود، روندجنگ را به نفع سپاه ایران تغییر می دهد ما باز شکست می خوریم. این فراماسون های تابع سرگور اوزلی هستندکه از پشت به عباس میرزا و روحانیت شیعه خنجر می زنند و یک دفعه شما می بینید که از عقبه جبهه ضعیف می شویم، فتحعلی شاه پول نمی دهد و سپاه عباس میرزا را حمایت نمی کند. در برخی از جاها بهانه جویی می کند و یک دفعه پشت جبهه خالی می شود.
مگرمی شود که پادشاه یک کشوری که کشورش در معرض تجزیه قرار دارد، برای تدارک سپاه و قشون پول نفرستد و حمایت نکند.
فتاوی جهادیه به عنوان یک منشور دینی و سیاسی در تاریخ قاجار ثبت شده است. این فتوا و حرکت عملی علما، نیروها را بسیج می کند و وارد جنگ می شوند. علما در دفاع از ایران مصمم و جدیاند حتی برخی از علما در خط مقدم حضور داشتند. در یک مرحله، سپاه ایران عقب نشینی کرده بود، هنوز علما در خط مقدم مانده بودند تا اینکه عباس میرزا یک سری اسب تندرو می فرستد و می گوید که ما عقب نشینی کردیم، شما نیز بیایید، آبروی ما می رود فردا می گویند که سپاهیان رفتند و علمای اسلام اسیر شدند.
شواهد بسیاری وجود دارد که شکست ایران در جنگ به واسطه عملیات تخریبی و پنهان فراماسون های تحت امر اوزلی رقم خورد. ما را به پای میز مذاکره تحمیلی کشاندند و دو فراماسون یعنی اوزلی و میرزا ابوالحسن خان ایلچی پای قرارداد گلستان را امضا کردند و به این ترتیب، اولین پیامد حضور اینها، جدا شدن قفقاز از ایران بود.
خانواده دیگری که با فراماسونری و کانون های مخفی پیوند دارد، خاندان میرزا آقاخان نوری است که علیرغم اینکه خیلی ها از جمله امیرکبیر و احتمالا بسیاری از علما به ناصرالدین شاه می گویند که این خانواده را بالا نکش و به مناصب مهم منصوب نکن، این اشتباه را می کند اما بعدها پشیمان می شود. ناصرالدین شاه گمان می کرد که حاج میرزا آقاسی با این ها لج است و به خاطر لجبازی این ها را از مناصب دولتی دور کرده است، لذا به آنها میدان داد اما این خانواده که وابستگی های فرقه ای هم داشت، جز خیانت به ایران کار دیگری کرد. میرزا آقاخان نوری حامی میرزا حسین علی بهاست.
حسینعلی نوری در یک دوره از ایران تبعید می شود اما بعدها میرزاآقاخان نوری وساطت می کند و بهاءالله را به ایران برمی گرداند و این دفعه که بهاءالله از تبعید اول برگشت، چند ماه بعد توطئه ترور ناصرالدین شاه را طراحی و اجرا می کند. ترور ناموفق است و تروریست ها از جمله میرزا حسینعلی نوری تحت تعقیب قرارمی گیرند. سفارت روس درحمایت از یک تروریست که می خواست شاه را بکشد وارد قضیه می شود و می گویند که حق ندارید به این فرد تعرض کنید، او را سالم از ایران تحویل می گیرند و با گارد سفارت روسیه به بغداد می برند.
نقشه ترور ناصرالدین شاه ظاهرا با هماهنگی میرزا آقاخان نوری انجام می شود. ناصراالدین شاه بعدها می گوید که هیچ کدام از شاهزاده های قاجار حق ندارند، احدی از افراد این خاندان را در مناصب دولتی بگمارند.
ترکمانچای نیز گام بعدی است و شرایط ایران خیلی سخت می شود؛ آن قدر سخت که مردم ایران دچار نوعی ناامیدی شده اند و برخی می گویند که بستر اجتماعی که موجب شد بابیه در ایران رشد کند، همین مسایل بوده است. البته ما همیشه منتظریم، ولی در شرایط سختی، این انتظار بیشتر ظهور و بروز پیدا می کند و زمینه اجتماعی فراهم تر است و اینجا آدم هایی که می خواهند سوء استفاده کنند، دست بازتری در استفاده از این ظرفیت در جهان تشیع دارند و خیلی تبلیغ می کنند که امام ظهور کرده است و نزدیک است که ظهور کند.
ملاحسین بشرویه باب الباب که باب به او می گوید که تو باب منی و من باب امام زمان ام. این در خراسان راه افتاده بود و ترویج می کرد که آقا می آید. یکی دو هفته آینده آقا می آید که مردم با شمشیر و اسب و مهیای استقبال از امام می شوند.
نقش این ها در پیدایش بهاییت و بابیت پررنگ است؟
بهوجود آمدن فرقه ضاله بابیه و بهاییت با نقشه های استعمار صورت گرفت. برخی عنوان می کنند که فرقه بابیه در ابتدا یک حرکت و جنبش اجتماعی بود و استعمارگران بعدها بر این حرکت اجتماعی مسلط شده و از آن استفاده کردند. من این تحلیل را خیلی قبول ندارم و معتقدم که این جریان اساسا یک جریان ساخته دست استعمار است. منتهی استعمار هم که درخلأ عمل نمی کند، ظرفیت های گروه ها را می سنجد و آنها رابه مسیر دلخواه خود هدایت می کند.
آموزه های باب ریشه در انحرافهای فرقه شیخییه دارد. تاکید افراطی سید کاظم رشتی بر قریب الوقوع بودن ظهور و حمله همزمان او به علمای شیعه و تاکیدات او بر ارتباط مستقیم امت با امام غایب از طریق باب و مطرح کردن زیرکانه علیمحمد شیرازی به عنوان باب زمینه ای شد تا در شرایط بحرانی جامعه ایرانی، استعمار بتواند با حمایت های پنهان خود، باب را در گسترش ادعاهای ویرانگرش تشویق و حمایت کند.
درست است که از یک ظرفیت در کشور ما استفاده شد ولی استفاده از این ظرفیت و ارتباطاتی که این ها دارند و آدم هایی که این زمینه را فراهم می کنند، خیلی مشکوک است و نشان می دهد که این ها از سوی یک قدرت خارجی حمایت می شوند. در ماجرای وهابیت نیز این استعمار است که بر پایه تفکرهای گمراه کننده و ضاله ابنتیمیه جریان ضداسلامی را برای ایجاد شکاف و تفرقه در جهان اسلام راه می اندازد. بابیه و بهائیت باسیاست نسخ و نابودی اسلام به میدان می آیند و وهابیت با سیاست مسخ و وارونه کردن چهره اسلام عزیز ایفای نقش می کند.
سفارت روسیه محکم پشت باب و پشت ادعای باب در همه جا ایستاده است؛ چه زمانی که کار آغاز می شود و چه زمانی که دست به شورش می زنند و چهار الی پنج شهر بزرگ را در ایران می گیرند، در زنجان و مازندران جنگ مسلحانه راه می اندازند و جنگ حسابی رخ می دهد.
[ یکشنبه 90/6/27 ] [ 9:27 صبح ] [ علی امامی راد ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |