معنای انفاق
"نفق" در لغت به معنی گذشتن هر چیز و از بین رفتن آن با تمام شدن آن چیز است. و در اصطلاح "انفاق" بیرون کردن مال از ملک و قرار دادن آن در ملک دیگرى است که یا از طریق صدقه و یا از بخشش کردن مالهاى خویش در
راه جهاد و دین و هر آنچه خدا بدان فرمان داده است می¬باشد.
انْفاق، واژهای قرآنى، به معنى صرف کردن مال در مصارف نیکوکارانه. انفاق در قرآن کریم به عنوان یکى از پایههای اصلى عمل صالح، و یکى از ویژگیهای مؤمنان مورد تأکید قرار گرفته است. با آنکه اغلب مفسران متأخر به این عمل بیشتر از منظر توزیع ثروت و کاستن محرومیتهای اقتصادی نگریستهاند، اما در قرآن کریم بعد تربیتى انفاق بیش از هر چیز مورد توجه قرار گرفته، و از این حیث مکمل ایمان دانسته شده است. بخش مهمى از تعالیم قرآنى در باب انفاق مربوط به آیاتى است که در آنها تصویری از انسان هدایت یافته ارائه شده است. به عنوان نمونه، مىتوان به سرآغاز سورة بقره اشاره کرد که در آن، ایمان به عالم غیب، برپای داشتن نماز و انفاق از آنچه خداوند روزی کرده است، ویژگیهای اصلى اهل تقوا شناخته شدهاند.
آثار انفاق
اینکه انسان چیزى داشته باشد و از خود جدا کند، و مظهر رحمانیت پروردگار بشود، نقش بزرگى در ساختن انسان دارد. عطوفت که از ماده عطف استیعنى تمایل و توجه به دیگران، با دیگران یکى شدن و دل بجاى دل آنها نهادن خود هدف است و هدفى اساسى و قابل اهمیت است.
آثار فردی انفاق
مسلما انسان هنگامى که بداند نتیجه کار او به خود او باز مىگردد بیشتر به آن کار علاقهمند خواهد شد. ممکن است در ابتدا چنین به نظر برسد که منظور از بازگشت منافع انفاق به انفاق کننده، همان پاداش و نتائج اخروى آن باشد؛ البته این معنى صحیح است ولى نباید تصور کرد که سود انفاق تنها جنبه اخروى دارد، بلکه از نظر این دنیا نیز به سود آنها است هم از جنبه "معنوى" و هم از جنبه "مادى" از نظر معنوى، روح گذشت و بخشش و فداکارى و نوع دوستى و برادرى را در انفاق کننده پرورش مىدهد و در حقیقت وسیله مؤثرى براى تکامل روحى و پرورش شخصیت اوست.
آثار اجتماعی انفاق
جامعه انسانى به منزله تن واحد و داراى اعضاى مختلف است، و اعضاى آن هر چند اسامى و اشکال مختلف دارند، اما در مجموع، یک تن را تشکیل مىدهند، و در غرض و هدف زندگى متحد هستند، از حیث اثر نیز همه مربوط به هم هستند، وقتى یکى از اعضا، نعمتى را از دست مىدهد مثلا فاقد صحت و سلامتى شده و در عمل خود کُند مىگردد، همین عارضه هر چند که در نظر بدوى، متوجه یک عضو است، ولى در حقیقت تمام بدن در عملکرد خود کند و سست مىگردد، و به خاطر نرسیدن به اغراض زندگى خسران و ضرر مىبیند.
پس یک فرد از جامعه که عضوى از یک مجموعه است، اگر دچار فقر و احتیاج شد، و ما با انفاق خود وضع او را اصلاح کردیم، هم دل او را از رذائلى که فقر در او ایجاد مىکند پاک کردهایم، و هم چراغ محبت را در دلش ایجاد نمودهایم، و هم زبانش را به گفتن خوبیها به راه انداختهایم، و هم او را در عملکردش نشاط بخشیدهایم، و این فوائد عاید همه جامعه مىشود، چون همه افراد جامعه به هم مربوط هستند، پس انفاق یک نفر، اصلاح حال هزاران نفر از افراد جامعه است.
رشد معنوی
یکی از مهمترین دستورات اجتماعی اسلام انفاق و رسیدگی به فقرا و ضعیفان جامعه است. اگر این دستور به نحو صحیح انجام شود فقیر و مستمندی در جامعه باقی نخواهد ماند.
از این بالاتر و شریفتر، ایثار است، یعنی رسیدگی به حال ضعیفان، در حالی که خود انسان نیازمند است. انفاق مایه رشد آدمى است ! انفاق مایه رشد آدمى است ! مساله انفاق یکى از مهمترین مسائلى است که اسلام روى آن تاکید دارد و قرآن مجید تاکید فراوان روى آن نموده است . قرآن عمل انسان را از وجود او جدا نمى داند و هر دو را اشکال مختلفى از یک حقیقت مى شمرد. کسی که یقین دارد آنچه را میبخشد در نزد خداوند چندین برابر آن بخشش شامل حالش میشود، با باوری درست و کامل در امور خیر مشارکت میکند.
انفاق در راه خدا مایه رشد معنوی انسان نیز می شود. وقتی فرد از بعضی چیزها در زندگی خود گذشت کند و به دیگران ببخشد ، روحش بزرگ شده وبا هر اتفاق خوب و بدی به خود نمی لرزد و در زندگی خود استوار و ثابت قدم می ماند.
کسی که چنین باشد دیگر در روز قیامت که همه حسرت میخورند او حسرت نمی خورد؛ او با اعتماد کامل به پروردگار خود در راه او انفاق می کند و می داند که در روزی که همه محتاج اند او محتاج نخواهد بود زیرا خود خدا کفالت امر او را بر عهده دارد و او را تنها نمی گذارد.
در یوم الدین پاداش خود را به تمامه و کامل دریافت می کند. در روز جمع شدن موجودات در پیشگاه خداوند متعال با آرامش حاضر می شود و از پروردگار خود پاداش می خواهد و همچون گنهکاران فریاد نمیزند.
خوفورجاء:
خوف و رجاء یا بیم و امید، دو حالت یا انفعال نفسانى هستند. خوف که در زبان فارسى ترس خوانده مىشود از جمله هیجانات روانى است. حالت ترس در همه انسانها کم یا بیش پدید مىآید. انسان در طى مراحل رشد از دوره نوزادى و کودکى تا بزرگسالى، همواره حالت ترس را تجربه مىکند. ترس انسان از آغاز تولد تا دوره بزرگسالى یکسان نیست؛ زیرا تجربه ها و آگاهىهاى او تغییر مىکند و انسان از چیزى مىترسد که برایش ناخوشایند و مضر باشد. یعنى به گونهاى از ناخوشایندى و ضرر رسانى آن چیز آگاه باشد.
بنابراین ترس هر کس از چیزها به تجربه ها و آگاهىهاى گذشته او بستگى دارد. زمانى که انسان با امرى ناخوشایند یا با یک ضرر و یا احتمال یک ضرر روبرو مىشود، در شرایطى از آن مىترسد. این شرایط عبارتند از: مقدار ناخوشایندى آن چیز و یا ضررى که از آن چیز به انسان مىرسد، میزان احتمال پدید آمدن آن چیز و مقدار توانایى فرد در دفع آن.
اطلاع از این سه امر، گاه در اثر تجربه شخصى حاصل مىشود و گاه با محاسبات علمى و عقلى به دست مىآید. گاهى هم با اخبار دیگران و از طریق منابع موثق از این امور مطلع مىشویم.
ترس از مرگ، به بعضى از این معانى، سودمند و حرکت آفرین است و به بعضى دیگر از معانى بىفایده است. ترس از مرگ وقتى سودمند است که عمل انسان را اصلاح کند و او را براى حساب آخرت آماده سازد وگرنه هیچ کس را گریزى از مرگ نیست. امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید: «فما ینجو من الموت من خافه و لا یعطى القاء من احبه» پس نه آن که بیم مرگ دارد از آن رهد، و نه آن که زندگى جاودانه خواهد بدان رسد.
رجاء که در فارسى امید گفته مىشود حالتى نفسانى است امید و امیدوارى، نسبت به امور خوشایند پدید مىآید انسان به امورى که براى خود خوشایند و مفید مىشناسد امید دارد. یعنى با تصور امور خوشایند و لذت و رضایت حاصل از به دست آوردن آنها حالت امید در انسان پدید مىآید.
این حالت نفسانى در اثر تصور یا اطمینان از حصول آن امر خوشایند حاصل مىشود، ولى انسان معمولا نسبت به عوامل و شرایط پدید آورنده آن امر خوشایند نیز ابراز امیدوارى مىکند. براى مثال کسى که در بیابانى خشک راه گم کرده و به شدت تشنه است در جستجوى آب بر مىآید. وقتى تصور مىکند که تلاش او به نتیجه خواهد رسید و تشنگى او برطرف خواهد شد در او حالت امید پدید مىآید. امید در انسان انگیزه تلاش را پدید مىآورد. کسى که امیدى ندارد ادامه زندگى براى او کسالت آور و حتى نامطلوب مىشود؛ انسان ناامید انگیزهاى براى کار و تلاش ندارد و از حرکت به سوى کمال باز مىماند.
بنابر آن چه تاکنون گفتیم حرکت به سوى کمال فقط با وجود خوف و رجاء امکانپذیر مىشود؛ زیرا هر حرکت ارادى در صورتى به شکل صحیح انجام مىگیرد که اولا انگیزه و نیروى حرکت موجود باشد و ثانیا موانع و خطرات برطرف شود. کسى که در دل خود احساس خوف دارد، همواره آماده مقابله با موانع حرکت و خطرات مسیر است. با وجود این آمادگى، امکان از میان برداشتن موانع فراهم مىشود. مبارزه با موانع و خطرات، با امید رسیدن به مقصد و امید به توانایى در رفع موانع ممکن مىشود. پس امید به آیندهاى بهتر و اعتماد به توانایىهاى خود در رفع موانع انسان را به حرکت مىآورد با توجه به این مقدمات در مىیابیم که حضور همزمان خوف و رجا حرکت به سوى کمال را ممکن مىسازد. امیرالمؤمنین(ع) فرمودهاند: «خیر الاعمال اعتدال الخوف و الرجاء» بهترین عمل اعتدل خوف و رجاء است.
خوف و رجاء و ایمان خدا
خوف و رجاء انسان در برابر خداوند نتیجه معرفت و ایمان به خداوند و صفات جمال و جلال اوست امام صادق(ع) فرمودهاند: «من کان باللَّه عارفاً، کان من اللَّه خائفا و الیه راجیا و هما جناحا الایمان...» هر کسى که خداوند را بشناسد از او خائف و به او امیدوار است، خوف و رجاء دو بال ایمان هستند. در روایت دیگرى فرمودهاند: «لا یکون المؤمن مؤمنا حتى یکون خائفا راجیا» مؤمن تا زمانى که بیمناک و امیدوار نسبت به خداوند نباشد مؤمن نیست.
انواع خوف در رابطه انسان و خداوند
انسان با محبت به خداوند متعال و شناخت صفات جمال و جلال او از او فرمانبردارى مىکند و به این وسیله به سوى کمال حرکت مىنماید کمال انسان همان تقرب او به پروردگار است. قرب خداوند نیازمند تلاش همیشگى انسان در فرمانبردارى از خداوند و دورى از نافرمانى است. این تلاش همیشگى انگیزهاى پایدار را مىطلبد. کسى که قرب خداوند را مىخواهد و محبت او را در دل دارد تبعیت از فرامین خداوند و پیروى از دستورات اولیاى دین را یگانه راه رسیدن به مقصد خود مىداند.
خوف از گناه
انسان در مسیر فرمانبرى دچار لغزش و خطا مىشود. این لغزشها موجب پدید آمدن حالاتى روحى در انسان مىشود. برخى از انسانها پس از هر خطا و لغزش به انتقام و عذاب خداوند اندیشه مىکنند و چنان شرمسار و نگران مىشوند که امید رستگارى را از دست مىدهند. از میان رفتن امید به منزله از دست دادن یکى از دو بال حرکت است. امید به موفقیت، و هوشیارى در برابر موانع موفقیت دو بال پرواز به سوى هر مقصدى است.
برخى دیگر از انسانها هنگامى که به لغزش و خطا مبتلا مىشوند به رحمت و مغفرت پروردگار مىاندیشند و در نتیجه امید خود را زنده نگه مىدارند. این دسته از انسانها اگر با اندیشیدن به رحمت و مغفرت پروردگار از مجازات پروردگار غافل شوند، رفته رفته به گناه و خطا عادت مىکنند و از مسیر کمال باز مىمانند. این افراد بال دیگر پرواز یعنى هوشیارى در برابر موانع موفقیت را از دست دادهاند.
بهترین حالت روحى، از آن انسانهایى است که همزمان با امید به رحمت و مغفرت به انتقام و عذاب خداوند نیز فکر مىکنند. چنین افرادى هر دو بال پرواز را در اختیار دارند. امام صادق(ع) از پدر بزرگوارشان نقل کردهاند که ایشان فرمودهاند: «انه لیس من عبد مؤمن الا وفى قلبه نوران: نور خیفة و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد على هذا، و لو وزن هذا لم یزد على هذا؛» در قلب بنده مؤمن دو نور است، نور بیم و نور امید؛ اگر این دو نور اندازهگیرى شوند هیچ یک بیشتر از دیگرى نیست.
خوف از غفلت و کوتاهى
کسى که عظمت خداوند را مىشناسد حتى اگر شناخت او اجمالى باشد به خوبى مىداند که هرگز نمىتواند اعمالى را انجام دهد که در خور عظمت پروردگار باشد. چنین انسانى مىداند که عمل او در برابر فضل و رحمت پروردگار بسیار ناچیز است. او مىداند که هرگز نمىتواند شکر نعمتهاى پروردگار را به جاى آورد. از سوى دیگر مىداند که اگر در حد توان خویش به طاعت و عبادت خداوند قیام کند پروردگار مهربان کمبودهاى عمل او را به لطف خویش جبران مىکند. چنین بندهاى از این خائف است که در قیام به طاعت و عبادت پروردگار کوتاهى کرده باشد و در اثر ناآگاهى یا غفلت آن چه را در توان داشته ترک کرده باشد. چون احتمال چنین غفلتى همواره وجود دارد، بنده مؤمن هیچ گاه اعمال خود را کافى نمىداند و در هراس از غفلت به سر مىبرد. این هراس او را درباره گذشته و آینده بیمناک مىکند. درباره غفلتى که احتمالا در گذشته رخ داده از خداوند طلب بخشایش مىکند و درباره غفلتى که ممکن است پیش آید به خدا پناه مىبرد. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه همام درباره انسان متقى مىفرمایند: «یبت حذراً... حذراً لما حذر من الغفله؛ » شب در حالت ترس به سر مىبرد... ترسان از غفلتى که مرتکب شده است.
خوف از عاقبت بد
ایمان به خداوند ارزشمندترین چیزى است که دنیا و آخرت انسان را زیبا و آباد مىگرداند. انسان مؤمن رستگارى خود را در گرو حفظ و رشد ایمان خود مىداند. کسى که مىخواهد از هر خوفى رها شود و غم و اندوه، او را آزار ندهد باید ایمان خود را حفظ کند و اعمال صالح انجام دهد: «من أامن باللَّه والیوم الاخر و عمل صالحا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و کار نیکو کند، پس بیم و اندوهى نخواهد داشت.
ولى حفظ ایمان کار دشوارى است. ایمان انسان در مسیر زندگى همواره تهدید مىشود. محبت دنیا و وابستگى به فرزندان و اموال ممکن است انسان را در دو راهى کفر و ایمان قرار دهد و ضعف ایمان موجب انتخاب مسیر و کفر و هلاکت گردد. خداوند متعال در سوره توبه آیات بیستم تا بیست و چهارم کسانى را که ایمان آوردهاند و از وابستگىهاى خویش به دنیا و محبت مال و فرزند رها شدهاند و هجرت و جهاد کردهاند، رستگار و داراى بالاترین مقامات معرفى مىفرماید و به آنان رحمت و رضوان و جاودانگى در بهشت را وعده مىدهد؛ در حالى که کسانى که نمىتوانند از این وابستگىها رها شوند، در خطر بىایمانى و گمراهى هستند.
«قل ان کان اباءکم و ابناءکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقتر فتموها و تجارة تخشون کسادها و مسکن ترضونها احب الیکم من اللَّه و رسوله و جهاد فى سبیله فتربصوا حتى یأتى اللَّه بامره و اللَّه لا یهدى القوم الفاسقین؛»
بگو: اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى که گرد آوردهاید و تجارتى که از کسادش بیمناکید و سراهایى را که خوش مىدارید نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وى دوستداشتنىتر است پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را به اجرا در آورد و خداوند گروه فاسقان را هدایت نمىکند.
از دیگر چیزهایى که ایمان انسان را تهدید مىکند انحرافات فکرى است. این انحرافات گاهى در نتیجه وابستگىهاى پنهان به دنیا و شهوات است و گاهى در اثر گناه و کوتاهى در عبادت و اطاعت خداوند پدید مىآید. این عوامل را با مراقبت مىتوان تا حدودى چاره کرد ولى راهزنان ایمان بسیار زیادند و هر لحظه ممکن است ایمان انسان را بربایند و شقاوت و بیچارگى آخرت را پدید آورند. هر مؤمنى از خود مىپرسد آیا مىتوانم تا پایان عمر ایمان خود را حفظ کنم و عمل خویش را چنان صالح سازم که اهل سعادت باشم؟ و چون از آینده بىخبر است و بر ضعف و ناتوانى خود آگاه است احتمال مىدهد خداوند عنایت و لطف خویش را از او بگیرد و او قادر به حفظ ایمان خود و پایدارى بر عمل صالح نشود. نامعلوم بودن عاقبت انسان را هراسناک مىکند هراس از عاقبت کار چنان است که حتى برترین اولیاء خدا از عاقبت کار خود خائف هستند. البته مراتب ایمان و خوف آنان با انسانهاى معمولى متفاوت است ولى در این حقیقت با ما مشترکند که باقى ماندن بر طریق صواب، جز با عنایت و لطف خداوند ممکن نیست. امام على بن الحسین (ع) با خداى خویش این گونه مناجات مىکند: «لیت شعرى اللشقاء ولدتنى امى ام للعناء ربتنى فلیتها لم تلدنى و لم تربنى، و لیتنى علمت امن اهل السعادة جعلتنى و بقربک و جوارک خصصتنى فتقر بذلک عینى و تطمئنله نفسى»
خوف از جهان پس از مرگ
از لحظه مرگ و تسلیم جان تا هنگام محاسبه قیامت و تا زمانى که انسانها جزاى زندگى دنیایى خویش را مىبینند و مىگیرند همه این مراحل احوالى است که تصور آنها انسان را بیمناک مىکند. کسى که معتقد است دنیا مزرعه آخرت است تمام شدن فرصت براى برداشت توشه را خوش نمىدارد و از لحظه پایان این فرصت مىهراسد کسى که ضعف خویش را مىداند و بر لغزشهاى خود آگاه است و بر جهل خود نسبت به بسیارى از خطاها و کوتاهىها واقف است مىترسد که از پاسخ به نکیر و منکر باز ماند و در هنگام برپایى دادگاه عدل پروردگار از خجلت گناه سرافکنده شود و از رنج حسرت آزرده گردد و بر عذاب خداوند تاب نیاورد که هیچ کس را چنین تاب و توانى نیست.
مرگ دروازه ورود به جهانى است که آغاز آن تسلیم جان است و پایان آن دریافت نتیجه اعمال. تصور همه لحظات این جهان همچون زنگ خطرى است که غفلت را مىزداید و هوشیارى را به ارمغان مىآورد از همین روست که یاد مرگ احیاگر لحظههاى حیات است. بدون مرگ زندگى عین مردگى است. کسى که از مرگ و احوال پس از آن بیمناک نباشد در همین جهان مىمیرد، چرا که مرده کسى است که از حرکت باز مىماند و غفلت از مرگ انسان را از حرکت پویا به سوى کمال محروم مىسازد. از همین روست که در روایات یاد مرگ را گرامى و مبارک داشتهاند. امیرالمؤمنین(ع) مىفرمایند: «اوصیکم بذکر الموت و اقلال الغفلة عنه و کیف غفلتکم عما لیس یغفلکم» شما را به یاد مرگ و کاستن از غفلت سفارش مىکنم و چگونه از چیزى غافل شوید که شما را فراموش نمىکند.
تصور صحیح از مرگ و حیات اخروى، معناى زندگى را عوض مىکند. کسى که به جهان آخرت ایمان ندارد و از مرگ بیمناک نیست هر کوششى مىکند براى گریز از مرگ است زیرا خوردن، آشامیدن، پوشیدن، ورزش و خلاصه همه کارها را براى ماندن و بهتر ماندن انجام مىدهد. تلاش براى ماندن، گریز از رفتن است و رفتن همان مرگ است و هیچ کس را از این رفتن گریزى نیست.امیرالمؤمنین(ع) در موعظهاى بلیغ مىفرمایند: «و انتم طرداء الموت ان اقمتم له اخذکم، و ان فررتم منه ادرککم، و هو الزم لکم من ظلکم. الموت معقود بنواصیکم.»
شما از ترس مرگ از جا جستهاید اگر بایستید شما را مىرباید و اگر بگریزید شما را در مىیابد مرگ از سایههاتان با شما همراهتر است، مرگ به پیشانى شما چسبیده است.
خوف دورى از خدا
آن چه تاکنون از انواع خوف در قلمرو رابطه انسان و خدا گفتیم به آینده انسان مربوط مىشود. انسان از گناه مىهراسد زیرا آینده گناه کار را هولناک مىبیند، از غفلت بیمناک است زیرا آینده انسان غافل تیره و تار است و از مرگ و حوادث پس از آن مىترسد چون مرگ و جهان آخرت آینده گریزناپذیر اوست ولى بندگان برگزیده خدا و اولیاء معصوم او در دل خود خوفى دارند که از هر خوفى برتر و در عین حال زیباترین جلوه بندگى انسان در برابر خداست. ولى خدا در هر لحظه به رضاى خدا و به قرب و بعد خویش از خداوند مىاندیشد و از این تصور که شاید خداوند از او راضى نباشد و شاید اکنون دور از خدا به سر برد بیمناک مىشود. او خدا را دوست دارد و دورى از خدا و سخط خدا را خوش نمىدارد. این نارضایتى و بعد در هر لحظه براى او ناخوشایند است خواه اکنون و در این جهان باشد و خواه پس از مرگ و در صحنه قیامت او را اگر به آتش عذاب بسپارند به رنج حاصل از آتش نمىاندیشد، بلکه دورى از خدا او را مىآزارد. امیرالمؤمنین(ع) وقتى عقوبت خدا را تصور مىکند با خداى خویش چنین مىگوید: «فلئن صیرتنى للعقوبات مع اعدائک و جمعت بینى و بین اهل بلائک و فرقت بینى و بین احبائک و اولیائک فهبنى یا الهى و سیدى و مولاى و ربى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک؛ » اگر مرا همراه دشمنانت به عقوبتها دچار سازى و مرا با اهل عذاب همراه سازى و میان من و دوستان و اولیائت جدایى افکنى؛ اى معبود من! و اى آقا و مولاى و پروردگار من! گیرم که بر عذاب تو شکیبا باشم ولى چگونه مىتوانم دورى تو را تاب آورم.
داشتن دو بال خوف و رجاء در زندگی دنیا و آخرت همواره یاور انسان در کارهای سخت و مشکل است. زیرا وقتی صحنه گناهی برای انسان پیش می آید با داشتن خوف است که از گناه باز می ایستد و اگر مرتکب گناه شد با بال امید است که روی به درگاه خدا می آورد و توبه می کند. با داشتن این دو صلاح در دنیا انسان می تواند خود را در روز سختی ،بلا، آشکار شدن گناهان، روز حسرت، امیدوار باشد.
یعنی با داشتن خوف دیگر مرتکب گناه نمی شود تا همچون گنه کاران حسرت بازگشت به دنیا را داشته باشد؛ تا گناهان خو را جبران کند. یا در روزی که همه جزای کار خود را می بینند او چون گناه نکرده و یا توبه کرده است در صف سعادتمندان قرار می گیرد و نیازی به فریاد زدن مثل گنه کاران را ندارد تا شاید مفری پیدا کند.
تقویت گذشت و ایثار
گذشت و ایثار دو واژه مقدس در ادبیات ماست . همیشه و هر زمان در طول تاریخ بشریت " از خود گذشتگی " جایگاهی بسی ژرف در ارزش های انسانی داشته است و از جمله خصوصیات اخلاقی والا به شمار می رفته است .
برای گذشت و ایثار باید خیلی بزرگوار بود و برای بزرگوار بودن باید خیلی انسان بود.اما برای انسان های واقعی این گذشت و بزرگواری آنچنان دلپذیر و لذت بخش است که هرگز آن را با خودخواهی های دیگران عوض نمی کنند و احساس رضایت حاصل از این ایثار را بر حس خودخواهی ترجیح می دهند. فداکاران از فداکاری خود خشنودند اما هرگز ظالمان از ظلم خود لذت نمی برند مگر آنکه شخصیتی بیمارگونه داشته باشند.